محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 28 روز سن داره

محیا هدیه ی آسمونی

حال و هوای دختر 8 ماه و 8 روزه ی من ......

سلام زیبای من.امروز دقیقا 8 ماهو 8 روزت شده.امروز صبح بردمت درمانگاه تا وزنتو چک کنم.دفعه ی قبل گفته بودن منحنی وزنت دوباره داره بر میگرده به حالت اول خداروشکر دیگه افت نداشتی.وزنت شد 7100 از دفعه ی قبل دویست گرم بیشتر شدی.بگم از این ماهه نهمت که حسابی داری پیشرفت میکنی عزیزم   البته همراه این پیشرفتا حسابی هم به خودت ضربه میزنی که نمیشه کاریش کرد باید بگذره دیگه.دیروز خواستی از پله ی آشپزخونه بیای بالا که وسطه کار با سر برگشتی و خوردی زمین یکمی گریه کردی و دوباره به کارت ادامه دادی .دیگه تلاشت واسه چهار دستو پا بیشتر شده سعی میکنی بیشتر چهاردستو پا بری تا سینه خیز اما همین که یه پاتو میزاری جلو تولوپی میخوری زمین   .هنوز...
11 شهريور 1394

کلی پیشرفت تو ماه نهم ......

سلام عزیزم.تو این چند روزی که از شروع ماه نهمت گذشته کلی کارای جدید انجام دادی.اول اینکه همون یدونه پله ی آشپزخونه رو تقریبا میتونی فتح کنی (94/6/6)البته چون میترسم سر و صورتتو زخمی کنی زود میگیرمت تا یه وقت کار به اونجاها نکشه.تا حالا خیالم راحت بود تو آشپزخونه نمیای من راحت میتونم تو آشپزخونه کارامو بکنم ولی ازین به بعد باید تموم کارامو ایستاده رو اپن انجام بدم.  امروز (94/6/7) با مامانی سکینه رفتیم مغازه ی عمو مصطفی واسه خرید وقتی از مغازه اومدیم بیرون مامانی رفت سمت ماشین بابا احمد و با دست بای بای کرد شما هم دست و پا شکسته این کارو تکرار کردی  و من کلی ذوق کردم و بال درآوردم .بعدشم مامانی رو رسوندیم خونش منم پیاده شدم تا شما ...
8 شهريور 1394

هدیه های دندونی .....

سلام عشقم.تو پست آش دندونیت هیچ عکسی از هدیه های دندونیت نذاشتم واسه همین این پستو مختص هدیه های دندونیت گذاشتم.   این تلفن و چرخ خیاطی از طرف مامانی سکینه :      البته این کادوی روز دخترت بود از طرف مامانی سکینه :     عروسک خوشکلو خاله مطهره واست خریده :      تاپ و شلوار کادوی خاله فیروزه :      زن عمو مینا هم وجه نقد دادن تا به سلیقه ی خودم واست خرید کنم منم این پاپوشو خریدم :     مامانی پروین هم پول نقد دادن منم باهاش این گازو واست خریدم و بقیشم رفت تو قلکت :      عمه سوده هم این تاپ و جغجغه ...
4 شهريور 1394

هشت ماهگیت مبارک .....

  🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉     فرشته ی زیبای من هشت ماهگیت مبارک 🎂🎁     تو بهترین و زیباترین هدیه ی آسمونی  دوست دارم یه دنیا  بوووووس باااااای    ...
3 شهريور 1394

چهارمین مسافرت .....

سلام عروسک قشنگم .چهارشنبه (  94/5/28  ) با مامانی سکینه و دایی رضاو بابا واسه یه کاری رفتیم کرمانشاه و دو روز اونجا بودیم و مشغول کارمون شدیم و  دیگه نتونستیم جاهای دیدنیشو بریم و بعد تو راه برگشت  رفتیم همدان خونه ی یکی از دوستامون.دو روزم اونجا بودیم .همدان جاهای تفریحی زیاد داشت و ماهم وقت کم آوردیم واسه دیدنشون و فقط تونستیم سه جاشو بریم.اول رفتیم لالجین که صنایع دستی سفالی دارن و کلی کارای دستی خوشکل اونجا پیدا میشد.از اونجا واست عینک خریدم مخصوص آتلیه که الان واست بزرگه .یکمی هم خرید سفالی کردیم.فردا صبحش  رفتیم غار علیصدر که واقعا واسم ترسناک بود ولی به اصرار بقیه رفتم . هوای داخل غار فوق العاده سرد بود منم ن...
2 شهريور 1394

بهترینم،زیباترینم،دخترم روزت مبارک .....

  و خداوند دختر را آفرید تا گل ها بی نام نمانند   🌻 روزت مبارک ای زیباترین گل خلقت 🌻         💕💕💕💕💕💕  💐 شکوفه ی بهارم روزت مبارک 💐 💝💝💝💝💝💝     💟💟💟💟💟💟💟💟💟   روی پیشونی فرشته ها نوشته هر کی دختر داره جاش وسط بهشته  از آسمون میباره در و طلا و گوهر ، زر وسیم و نقره وقتی میخنده دختر  دوست دارم دخترکم  بووووووس بااااااای    ...
24 مرداد 1394

مرداد 93 ؛شیرین ترین مرداد .....

سلام عزیز دلم .باید این پستو اوایل مرداد میزاشتم ولی یادم رفته بود .مرداد 93 واسم بهترین و شیرین ترین مرداد زندگی شد چون تو اون ماه دوتا اتفاق خوب افتاد.یکی اینکه تو تاریخ 6 مرداد متوجه ی جنسیت شما کوچولوی ناز شدم و دوم اینکه اولین لگدتو تو تاریخ 17 مرداد به شکمم زدی.اول خوب متوجه نشدم ولی یکمی که دقت کردم فهمیدم بعععله کوچولو داره لگد میزنه و شیطونی میکنه تو دل مامانش.اون اولین تجربه ی لگد و حرکت شما بود که من احساسش کردم.دو روز قبل عید فطر بود که یکمی درد داشتمو و حالم بد بود واسه همین دکترم واسم سونوی اورژانسی نوشت و زودترین نوبت واسه دوشنبه  6 مرداد بود وقتی دکتر کاظمی مطمئن شد که جنسیتت چیه بهم گفت بچه ی اول دختر باشه خیلی خوبه.اصل...
23 مرداد 1394

همین الان یهویی....

نازدونه ی مامان این پست عکسای چند دقیقه ی قبل .دیدم بیکارم گفتم یه پست داغ واست بزارم آخه اگه الان نزارم تو پوشه ی عکسا می مونه و یدفه کلی عکس جمع میشه که وقت نمیشه همشو واست بزارم .امروز اول غذاتو خودم بهت دادم بعد اینکه دیدم سیر شدی یکمی از سوپتو ریختم تو ظرف و دادم دستت تا حسابی با کثیف کاری حال کنی.یکمیشو با دست خوردی و بقیشم که مالیدی به لباسات ولی خیلی خوشحال شدی از این همه کثیف کاری.  بعدشم دستو صورتتو شستم و لباستو عوض کردم.بالاخره این بلوز شلوارک سفید مشکی اندازت شد .   اول کثیف کاری :         قربون اون مماخت که انگار روش یک دیگ آش ریخته :      &nb...
22 مرداد 1394

آش دندونی .....

سلام عزیز دلم .خلاصه نوبت آش دندونیت شد و روز شنبه 17 مرداد واست آش دندونی پختیم و پخشش کردیم .چند روز قبلش هم بردمت آتلیه و یک عکس با تم دندون ازت انداختم واسه ی روی ظرفای آش .خاله مطهره بیسکوییت دندون درست کرد ولی چون کاملا خشک نشد نتونستیم همراه با ظرف آش به کسی بدیم.شرمنده همه چیز با اینکه از قبل برنامه ریزی شده بود عجله ای شد و آنچنانی در نیومد .ایشالا واسه تولدت .   عکس آتلیه ی دختر دو دندونه ی من :     تاج دندونی :      لباس دندونی :     ریسه ی هپی :  از شدت خستگی دیگه نتونستم اسم قشنگتو بهش اضافه کنم شرمنده :        عروسک ...
21 مرداد 1394