کلی پیشرفت تو ماه نهم ......

سلام عزیزم.تو این چند روزی که از شروع ماه نهمت گذشته کلی کارای جدید انجام دادی.اول اینکه همون یدونه پله ی آشپزخونه رو تقریبا میتونی فتح کنی (94/6/6)البته چون میترسم سر و صورتتو زخمی کنی زود میگیرمت تا یه وقت کار به اونجاها نکشه.تا حالا خیالم راحت بود تو آشپزخونه نمیای من راحت میتونم تو آشپزخونه کارامو بکنم ولی ازین به بعد باید تموم کارامو ایستاده رو اپن انجام بدم. امروز (94/6/7) با مامانی سکینه رفتیم مغازه ی عمو مصطفی واسه خرید وقتی از مغازه اومدیم بیرون مامانی رفت سمت ماشین بابا احمد و با دست بای بای کرد شما هم دست و پا شکسته این کارو تکرار کردی  و من کلی ذوق کردم و بال درآوردم.بعدشم مامانی رو رسوندیم خونش منم پیاده شدم تا شما هاپو ببینی و ذوق کنی مثل همیشه و هممون متوجه شدیم که وقتی هاپو رو دیدی گفتی هاپ البته تو اون چند دقیقه دو سه بار تکرار کردی و بازم منو بابا جون کلی کیف کردیم .جدیدا تا درو میبندیمو هاپو میره تو ماشین شروع میکنی به گریه که به موقش این عادت بدو ترکت میدم.هر کی هم که خونمون باشه وقتی داره میره دوس داری باهاش بری بیرون ما هم مجبوریم اگه مهمون آشنا بود باهاش بریم بیرون یه دوری بزنی .چند وقتی هم هست که تلاش میکنی واسه چهار دست و پا که این چند روز میتونی از حالت نشسته چهار دستو پا شی یه پاتو میزاری جلو ولی وقتی میخوای پای دومتو حرکت بدی میخوری زمین همین روزاست که یاد بگیری.

در حال تلاش برای رد کردن خط قرمزها :

اگه همینطور پیش بری تا چند روز دیگه باید بیام و یه عکس از راه یابیت به آشپزخونه بزارم .

💕 غیر تو چیزی نمیخوام با تو قشنگه لحظه هام  💕

دوست دارم بوووووووس بااااای