محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 16 روز سن داره

محیا هدیه ی آسمونی

دخترک شش ماه و نیمه ی من.....

نازدونه ی من نصفه ماه هفتمت تموم شده و تو همین دوهفته کلی تغییر کردی. دیگه راحتتر سینه خیز میری و به هر چی میخوای دست میزنی . نمیتونم زیادی تنهات بزارم و برم کارامو برسم چون سینه خیز خودتو به هرجا که بخوای میرسونی .امیدوارم دختر عاقلی بشی و وقتی چهار دستو پا شدی زیاد منو اذیت نکنی.بهتر از قبل والبته بیشتر از قبل تو رورواک می مونی که من اینجوری راحتتر میتونم به کارام برسم. از پیشرفتات ی چند تا عکس انداختم :   نمیدونم انگیزت از رفتن به اون جا چیه :     زیر مبل چیکار میکنی کوچولوی من :          خودت داری با میوه خوریت هندونه میخوری :       ...
19 تير 1394

اولین شب قدر ....

      عزیز دلم امشب با مامانی سکینه رفتیم مسجد تا توی اولین مراسم شب قدر زندگیت شرکت کنی.این شبا تقدیر همه نوشته میشه از خدا میخوام بهترینهارو واست مقدر کنه.تو مسجد یه کوچولو گریه کردی ولی وقتی چراغا خاموش شد آروم شدی .   قرآن به سر گل دخترم :                       بعد از مراسم هم با بستنی پذیرایی  کردن : دیدم خیلی نگام میکنی و دست و پا میزنی یه کوچولو بستنی دادم خوردی و خیلی خوشت اومد :     دوست دارم قند و عسلم بووووووووس بای .     ...
15 تير 1394

اولین پست از ماه هفتم....

سلام دلبندم.این اولین پست از ماه هفتمته.خوشگل من غذا خوردنت بیشتر شده و تقریبا روزی یه کاسه ی ماست خوری فرنی میخوری و روزی دو سه قاشق غذاخوری سوپ که جدیدا به سوپت گوشت بره و جعفری هم اضافه کردم.یکمی آبلیموی طبیعی هم بهش اضافه میکنم که بهتر بخوری ولی تاثیر چندانی رو اشتهات نداره و تقریبا علاقه ی زیادی به سوپ نداری.قطره ی آهنو مجبورم با آب رقیق  کنم تا بخوری ولی خدارو شکر این چندروزی راحت خوردیش.یه اتفاق جالب اینکه بدون کمک البته نه خیلی صاف ولی میشینی خودت از دو تا دستت کمک میگیری و ازشون به عنوان تکیه گاه استفاده میکنی.یه شیرین کاری دیگت اینه که الکی سرفه میکنی و کافی بهت بخندیم اینقد سرفه میکنی که دیگه نگران گلوت میشیم .ایشالا  را...
13 تير 1394

عکسای جامونده از 6 ماهگی ...

    یه دسته گل کوچولو واسه تشکر از زحمات دکترم که شما رو به دنیا آورد:        :           اولین زخمت :           ناز من :                             موهاتو بستم :                      دوست دارم عشقم .بای   ...
7 تير 1394

آتلیه ی شش ماهگی ....

عزیزم واسه پایان 6 ماهگی بردمت آتلیه .ولی انگار زیاد روبه راه نبودی خیلی همکاری نکردی.خلاصه به عشقه تو دست به دوخت ودوزم زدم و لباس توتو واست درست کردم.   اینم اولین لباسی که خودم واست دوختم :       اینو بزرگتر چاپ کردم:        :       عروسک زیبای منی تو .دوست دارم مامانی .بوووووووس.بای ...
7 تير 1394

دخترم نیم ساله شد....

نیم سالگیت مبارک عشقم.     از تولد تا شش ماهگی:   0 ماهگی :       1 ماهگی :       2 ماهگی :     3ماهگی:     4ماهگی :     5ماهگی :         صدو بیست ساله شی قشنگم.دوست دارم بوووووس.بای .     ...
5 تير 1394

واکسن شش ماهگی .....

امروز 6 ماهت تموم شده وارد ماه هفتم شدی عزیزم.امروز صبح رفتیم درمانگاه واسه واکسن 6 ماهگیت.متاسفانه منحنی وزنت اومده سمت پایین و گفتن که افزایش  وزنت کمه .وزنت توی دوماه فقط 300 گرم زیاد شد.وزنت 6600 و قدت 66  .باید غذاتو بیشتر کنم و دو هفته دیگه ببرمت کنترل.از امروز باید بهت قطره ی آهن بدم.ایشالا زودتر تپلی شی.   بهت استامینوفن دادم وقتی اومدیم خونه خوابت برد :       ایشالا همیشه سالم باشی قربونت برم.بووووووس.بای     ...
3 تير 1394

شش ماه اول ....

دختر گلم الان 6 ماهه که باهمیم.هرروز بزرگتر شدنتو حس میکنم.هرروز ی کار جدیدی انجام میدی.انگار تمومه پیشرفت هات توی دو سه روز متوالی اتفاق افتاد.مثلا همزمان هم شروع به خوردن انگشت پا کردی هم تونستی غلط بزنی و دمر شی البته اوایل دستت زیرت میموند ما واست درستش میکردیم ولی الان خودت راحت بر میگردی.تو خواب خیلی غلت میزنی.همین امشب وقتی واسه خوردن سحر بیدار شدم خواستم بهت شیر بدم که دیدم سر جات نیستی از رختخوابت کلی فاصله داشتی .منو بابا کلی خندیدیم و تعجب کردیم که چیجوری خودتو رسوندی اونجا.وقتی جلوی آینه میزارمت خودتو میکشونی تا برسی به آینه که با تلاشی که میکنی رسیدی.نشستنت با کمک بهتر شده ،ی وقتایی در طی روز خودت بی سر و صدا میخوابی و کار منو ر...
2 تير 1394

شروع سوپ خوری....

بالاخره سوپ به لیست غذات اضافه شد.خیلی منتظر سوپ خوردنت بودم.تا اینکه دیروز واست درست کردم (94/3/28).نخواستم  واسه بار اولی که داری سوپ میخوری توش از مرغ یا گوشت و رشته استفاده کنم .واسه همین فقط با هویج و سیب زمینی و برنج و چند برگ جعفری درست کردم .فعلا که خیلی راحت خوددیش تا بعدا که ببینم ذائقت چیجوری میشه.   اینم اولین سوپ دخترم :      گوارای وجودت عزیزم.دوست دارم فدات شم بووووووس بای ...
29 خرداد 1394