شش ماه اول ....
دختر گلم الان 6 ماهه که باهمیم.هرروز بزرگتر شدنتو حس میکنم.هرروز ی کار جدیدی انجام میدی.انگار تمومه پیشرفت هات توی دو سه روز متوالی اتفاق افتاد.مثلا همزمان هم شروع به خوردن انگشت پا کردی هم تونستی غلط بزنی و دمر شی البته اوایل دستت زیرت میموند ما واست درستش میکردیم ولی الان خودت راحت بر میگردی.تو خواب خیلی غلت میزنی.همین امشب وقتی واسه خوردن سحر بیدار شدم خواستم بهت شیر بدم که دیدم سر جات نیستی از رختخوابت کلی فاصله داشتی .منو بابا کلی خندیدیم و تعجب کردیم که چیجوری خودتو رسوندی اونجا.وقتی جلوی آینه میزارمت خودتو میکشونی تا برسی به آینه که با تلاشی که میکنی رسیدی.نشستنت با کمک بهتر شده ،ی وقتایی در طی روز خودت بی سر و صدا میخوابی و کار منو راحت میکنی البته واسه اینکار از دو تا انگشتت کمک میگیری.وقتی میخوریشون خوابت میبره.حالا میرم سراغ عکسا:
این عکس اولین انگشت پا خوردنت:
موقع عکس گرفتن قیافتو اینطوری میکنی:
هلوی من بعد حمام :
این دومین عروسکیه که عاشقشی ببین چه عاشقانه نگاش میکنی :
الهی فدای اخمت بشم من :
داری تبلیغات لوسی میبینی که خیلی دوسش داری :(آی یره لینا آمده )
داشتم واست لباس آتلیتو درست میکردم مامانی سکینه دامن تو تو رو گذاشت سرت عکس بگیرم :
اینا وقتایی که خودت خوابت میبره :
وقتی خودت بخوای بخوابی اینجوری میکنی :
فدای گل دخترم .دوست دارم یه دنیا .بوووووس .بای