محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 28 روز سن داره

محیا هدیه ی آسمونی

آخرین روزهای ماه هفتم .....

سلام نازگل من .الان که دارم  این پست واست مینویسم دقیقا 6 ماه و 30 روزه ای و فردا وارد ماه هشتم از زندگیت میشی.کلی پیشرفت داشتی تو این  ماه. اول و مهمتر از همه اینکه دوتا دندون پایینت در اومدن.راستش خیلی غافلگیر شدم آخه اصلا فک نمیکردم الان در بیاری البته بعضی روزا به مدت چند ثانیه گریه های شدید میکردی که احتمال میدادیم واسه دندون باشه.ی روز صبح وقتی داشتم مولتی ویتامینتو میدادم متوجه شدم.دقیقا 29 تیر بود که دوتا مرواریدتو دیدم .تو فکر درس کردن آشو و گیفت دندونی و چیزای دیگه هستم واست.سینه خیز رفتنت خیلی خوب شده و تقریبا تموم وقتایی که بیداری در حال سینه خیز رفتنی .یه موضوع جالب اینکه وقتی مردای غریبه رو میبینی که میخوان بغلت کنن ر...
2 مرداد 1394

دخترک شش ماه و نیمه ی من.....

نازدونه ی من نصفه ماه هفتمت تموم شده و تو همین دوهفته کلی تغییر کردی. دیگه راحتتر سینه خیز میری و به هر چی میخوای دست میزنی . نمیتونم زیادی تنهات بزارم و برم کارامو برسم چون سینه خیز خودتو به هرجا که بخوای میرسونی .امیدوارم دختر عاقلی بشی و وقتی چهار دستو پا شدی زیاد منو اذیت نکنی.بهتر از قبل والبته بیشتر از قبل تو رورواک می مونی که من اینجوری راحتتر میتونم به کارام برسم. از پیشرفتات ی چند تا عکس انداختم :   نمیدونم انگیزت از رفتن به اون جا چیه :     زیر مبل چیکار میکنی کوچولوی من :          خودت داری با میوه خوریت هندونه میخوری :       ...
19 تير 1394

اولین شب قدر ....

      عزیز دلم امشب با مامانی سکینه رفتیم مسجد تا توی اولین مراسم شب قدر زندگیت شرکت کنی.این شبا تقدیر همه نوشته میشه از خدا میخوام بهترینهارو واست مقدر کنه.تو مسجد یه کوچولو گریه کردی ولی وقتی چراغا خاموش شد آروم شدی .   قرآن به سر گل دخترم :                       بعد از مراسم هم با بستنی پذیرایی  کردن : دیدم خیلی نگام میکنی و دست و پا میزنی یه کوچولو بستنی دادم خوردی و خیلی خوشت اومد :     دوست دارم قند و عسلم بووووووووس بای .     ...
15 تير 1394

اولین پست از ماه هفتم....

سلام دلبندم.این اولین پست از ماه هفتمته.خوشگل من غذا خوردنت بیشتر شده و تقریبا روزی یه کاسه ی ماست خوری فرنی میخوری و روزی دو سه قاشق غذاخوری سوپ که جدیدا به سوپت گوشت بره و جعفری هم اضافه کردم.یکمی آبلیموی طبیعی هم بهش اضافه میکنم که بهتر بخوری ولی تاثیر چندانی رو اشتهات نداره و تقریبا علاقه ی زیادی به سوپ نداری.قطره ی آهنو مجبورم با آب رقیق  کنم تا بخوری ولی خدارو شکر این چندروزی راحت خوردیش.یه اتفاق جالب اینکه بدون کمک البته نه خیلی صاف ولی میشینی خودت از دو تا دستت کمک میگیری و ازشون به عنوان تکیه گاه استفاده میکنی.یه شیرین کاری دیگت اینه که الکی سرفه میکنی و کافی بهت بخندیم اینقد سرفه میکنی که دیگه نگران گلوت میشیم .ایشالا  را...
13 تير 1394

عکسای جامونده از 6 ماهگی ...

    یه دسته گل کوچولو واسه تشکر از زحمات دکترم که شما رو به دنیا آورد:        :           اولین زخمت :           ناز من :                             موهاتو بستم :                      دوست دارم عشقم .بای   ...
7 تير 1394

آتلیه ی شش ماهگی ....

عزیزم واسه پایان 6 ماهگی بردمت آتلیه .ولی انگار زیاد روبه راه نبودی خیلی همکاری نکردی.خلاصه به عشقه تو دست به دوخت ودوزم زدم و لباس توتو واست درست کردم.   اینم اولین لباسی که خودم واست دوختم :       اینو بزرگتر چاپ کردم:        :       عروسک زیبای منی تو .دوست دارم مامانی .بوووووووس.بای ...
7 تير 1394

دخترم نیم ساله شد....

نیم سالگیت مبارک عشقم.     از تولد تا شش ماهگی:   0 ماهگی :       1 ماهگی :       2 ماهگی :     3ماهگی:     4ماهگی :     5ماهگی :         صدو بیست ساله شی قشنگم.دوست دارم بوووووس.بای .     ...
5 تير 1394