محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 28 روز سن داره

محیا هدیه ی آسمونی

نیمه ی اول از ماه هفتم .....

1394/5/16 0:41
نویسنده : مامان مینا
274 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان دیگه ماه هشتمت در حال تموم شدنه و تو یه چش به هم زدن نصفش رفته و چیزی نمونده که وارد ماه نهمت  شی.روز به روز کارای جدیدی انجام میدی و صد البنه شیطونتر شدی .تنوع غذاییت بیشتر شده و یه سری چیزای جدیدو امتحان کردی .خداروشکر تا حالا با هیچ ماده ی غذایی ای مشکلی نداشتی فقط فک میکنم یکمی از مزه ی ترش بدت میاد آخه حتی اگه یه قطره آب لیموی طبیعی تو غذات بریزم قیافتو یه مدلی میکنی یا وقتی بهت ماست میدم هم اینکارو تکرار میکنی.اولین بار تو تاریخ 13 مرداد موز خوردی که تو عروسیه همکار باباجون بهت دادم البته خوب لهش کردم.سیب هم  خیلی دوست داری .یه چند وقتیه احساس میکنم میگی مام یا ماما البته وقتی داری گریه میکنی از کلمه ی اه خیلی استفاده میکنی.جدیدا انگار متوجه ی حرکاتم میشی مثلا وقنی توپو میزنم زمین بعدش که میدم دستت تو هم مثه من میزنیش زمین و اینکارو تکرار میکنی.اگه کسی بخواد بره بیرون از بغلش جم نمیخوری و روتو برمیگردونی که بغلش بمونی فک کنم مثل خودم اهل بیرون و دوری.چشمک .جدیدا خیلی اصرار داری چهار دستو پا بری ولی انگاری هنوز نمیتونی و تولوپی میخوری زمین.دوتادندونت که دراومدن کاملا مشخصا.واااااااااای که چقد نوشتم فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد .دیگه وقت عکسای این چند وقتته.

این عکسا واسه تولد الناست  :

 

 

 

 

 

 

چشم روشن خودت اومدی تو اتاقت :خیال باطل

 

 

فقط هم چشت دنبال نردبون عروسکاته : 

 

 

تلاش برای چهار دستو پا رفتن :

 

 

 

دیگه خودت میتونی تنها و بدون کمک بشینی  البته بازم حواسم بهت هست : 

 

 

فدات شم که با چه دقتی داری باهاش بازی میکنی :

 

 

 

 

 

 

 

 

اولین کوتاهی موهات تو سن 7 ماه و 9 روزگی بود فقط پشت موهاتو یکمی مرتب کردم:

 

 

اینا عکسای دیروز که با مامانی سکینه و دایی رضا رفتیم توسکاچشمه :

 

 

 

بالاخره تو این عکس دندونای کوچولوت معلومه :چشمک

 

 

 

 

شما و دایی رضا :

 

 

 

از بس هوای اونجا خنک بود لباستو گرمتر کردم : 

 

 

 

 

تنها عکس از غذاخوردن اونجا که تاره.سفررو میکشیدی و تا تونستی اذیت کردی و اصلا نفهمیدم چی خوردم.قهر:

 

 

منظره ی فوق العاده ای داشت واسه عکس ولی متاسفانه تو دوربینو نگاه نمیکردی :

 

 

 

 

تو پستای بعدی عکسای آش دندونیتو میزارم .

دوست دارم قند و عسلم .بووووووس بااااای بای بای 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان راحیل و بابا مهدی
16 مرداد 94 15:33
ان شاالله همیشه شادو سلامت باشی بری گردش خوش به حالت که تو هوای خنک و سر سبزی