اولین دیدار با دریا...
عزیز مامان واسه اولین بار تو یه روز گرم بردیمت دریا.از وقتی هوا گرم شد دلم میخواست بریم ولی جور نمیشد ولی بالاخره 94/3/20 سه تایی رفتیم دریا (دریای صدف).ناهارو اونجا خوردیم یه دوساعتی نشستیم یه چندتا عکس انداختیم و برگشتیم .چند باری اسمتو با صدف نوشتم ولی هربار که به آخرش میرسیدم یه موج میومدو همشو خراب میکرد .اینا عکسای اون روزته:
کلا حواست به موجا بود هر چی صدات میکردیم نگاه نمیکردی:
اینجاهم گیر داده بودی به ی چیزی :
واسه اولین بار آب دریا و شنو با پاهات لمس کردی :
مثه اینکه بدت نیومده :
تو راه برگشت با بابایی رفتیم به جوجوکا و هاپوی باغ مامان پروین غذا و آب دادیم :
اینم هاپوی عزیز :
در حال شمارش آلبالو :
هلوی منی :
مثلا قرار بود بخوابونمت که من و مامانی بریم تو حیاط :
اینم دریا خانم :
بووووووس .بای عروسکم.